یک ذهن مُشَبَّک

بیدار شدم، به خواب دیدم خود را

یک ذهن مُشَبَّک

بیدار شدم، به خواب دیدم خود را

هر آن دل را که سوزی نیست، دل نیست...

پنجشنبه/ ۲۱ خرداد ۱۳۹۴

یک||

زندگی فراز و نشیب دارد. اصلا کیست که معترف نباشد این جمله کلیشه ای واقعیت دارد؟

زندگی پایین و بالا دارد. مثل یک خیابان سربالایی ست که به سختی از آن میگذری، بارها به نفس نفس می افتی و بعد دوباره برمیگردی سر خیابان. بدو بدو و به راحتی. نه آن سختی بالا رفتنش برایت لذت دارد و نه این سرپایینی اش.

لذت برای امثال خودم را می گویم ها. وگرنه خوبان که در همه چیز لطف و رحمت خدا را میبینند و شکرگویان لذت و عایدی خود را می برند.

از حال خوب به حال بد و از حال بد به حال خوب در نوسانیم. حرکت سینوسی داریم. خیلی از اوقات هم در مدار صفر درجه گیر میکنیم و درجا میزنیم.

 

دو||

مومن باید همواره در حالت خوف و رجا باشد؛ وقتی از صفر ِ مدار به منفی می رسد امید داشته باشد که دوباره برمیگردد. وقتی هم بالا می رود بترسد از اینکه با کله سقوط کند. اگر همین قدر مطلق باشد، زندگی مومن لذتی ندارد که. دارد؟

اینکه یا زار بزنی که خدایا من به تو امید دارم و حالم را خوب کن، یا اینکه هی بترسی و بگویی خدایا با سقوط و امتحان مبتلایم نکن، اینکه همواره در برزخ باشی که نعمت میدهد یا عقوبت میکند، لذت دارد؟

 

سه||

اصلا چه کسی گفته همین که خوف و رجا داشتی برای مومن بودنت کفایت میکند؟

 

مومن که باشی، هر خیر و بلا را نعمت می بینی.از بلا ناراحت نمیشوی،از خیر، به خیره سری نمی افتی.

دائما شکر می کنی، ذکر می گویی و ذره ای هم خم به ابرو نمی آوری.

رجا اگر داشته باشی، گریه و التماس می کنی و از هم صحبتی با او، از اینکه تو را آنقدر اهل دیده که امتحانت کند، لذت میبری و حتی شکر بیشتر می کنی که خودش مصیبت به دامنت انداخته و سبب شده که بیشتر به یادش باشی.

زمانی هم که دچار خوف ِ از عجب شدی، گریان به درگاهش میروی که نکند خطایی از من سر زده که با نعمت زیاد و جاه و مقام امتحانم میکنی؟

 

زندگی مومنانه لذت دارد. اصلا نه که لذت "هم" داشته باشد. خود ِ لذت است. چون "فراق" ندارد. رو گردانی و عتاب معشوق ندارد. چون عشق دوسویه است و اگر یکی چون انسان که از اَنَسَ می آید بخواهد فراموش کند، دیگری رهایش نمی کند. (حواسم هست به ان جمله طلایی عین القضات که  "عشق میانه، ای دریغا نمی یارم گفتن که بس مختصر فهم آمده ایم")

 

ما اگر از نوسانات زندگی لذتی نمی بریم، دلیل ساده ای دارد. مومن به "او" نیستیم. مومن به ظاهر  و آدابی هستیم که او را تداعی میکنند.مومن به آدم های او، مومن به مومنان او هستیم،اما خود او را توان درک نداریم. توانِ توکل واقعی نداریم. توان به دوش کشیدن بار مومن بودن را نداریم. (روی ناتوانی مان تاکید خاص دارم)

یله و سرگردان راه می رویم. نفحاتی می رسد، قدر می دانیم و نمی دانیم؛ اما عزم نمی کنیم که حقیقتا عاشق شویم. عزم نمی کنیم که قدر معشوق بودنمان را بدانیم.قدر بدانیم که کسی هست که دائما صدایمان می زند و هر چقدر هم ناز و عتاب می کنیم، خسته و ناامید نمی شود و باز هم در پی ما می آید...

 

ما غیر مومن ها، آدم های بدبختی هستیم.

 

نفحه||

"محمد رسول الله والذین معه اشداء علی الکفار رحماء بینهم ترٰهم رکعا سجدا یبتغون فضلا من الله و رضوانا سیماهم فی وجوههم من اثر السجود ذلک مثلهم فی التوراة و مثلهم فی الانجیل کزرع اخرج شطاه فئازره فاتغلظ فاستوی علی سوقه یعجب الزراع لیغیظ بهم الکفار وعدالله الذین امنوا و عملوا الصالحات منهم مغفرة و اجرا عظیما" سوره مبارکه فتح/آیه شریفه 29

 

  • ۹۴/۰۳/۲۱
  • ساجده ابراهیمی

ایمان