یک ذهن مُشَبَّک

بیدار شدم، به خواب دیدم خود را

یک ذهن مُشَبَّک

بیدار شدم، به خواب دیدم خود را

یادِ اهل قبور

دوشنبه/ ۱ تیر ۱۳۹۴

«اللهم ادخل علی اهل القبور السرور» را که میخوانم، یاد شبهای سوت و کور و غمزده ی قبرستان روستای بابابزرگ می افتم و همه رفتگانی که در زمستان های پر برفی که زمین یخ زده بود و مرده را زیر برف به خاک سپردیم، می افتم و تنم می لرزد برای روزی که خودم هم زیر خاک باشم و دستم کوتاه از این دنیا که زبانی بچرخانم و برای خودم دعایی بکنم... 

جوری در حق دیگران دعا کنیم که دوست داریم برای خودمون دعا بشه...

جوری در حق دیگران دعا کنیم که تو برزخ، احسان و انفاق دعامون دست خودمون رو هم بگیره...

  • ۹۴/۰۴/۰۱
  • ساجده ابراهیمی