یک ذهن مُشَبَّک

بیدار شدم، به خواب دیدم خود را

یک ذهن مُشَبَّک

بیدار شدم، به خواب دیدم خود را

از ظلمت خود رهایی ام ده

يكشنبه/ ۳ آبان ۱۳۹۴

سر گذاشته بودم سجده و گفته بودم " خدایا من واقعا میخوام برای تو کار انجام بدم. واقعا رضایت تو و همسو بودن با جهت تو برام مهمه. حالا که تو این مسیر قرار گرفتم خودت هم منو کمک کن که من ضعیفم." و بعد همان لحظه، همان وسط سجده، فکری شدم که نکند اصلا کل راه اشتباه است و دارم کمک خدا را برای گمراهی بیشترم میخواهم؟ شکش مثل خوره افتاده بود به جانم و هی مرا خورده بود و نگذاشته بود سجده ام را کش بدهم و به جاهای دیگری برای دعا برسم. از هول و هراسش بلند شده بودم و از سجاده ام فرار کرده بودم و هی راه رفته بودم و فکر کرده بودم. فکر کرده بودم به اینکه نکند همه اش را تابحال اشتباه آمده ام که هیچ فرجی در کارهایم نبوده و فقط همان نفحات کوتاه بوده اند که غنیمت شمرده ام و کمی به ریسمانش چنگ زده ام به واسطه آنها؟ نکند تابحال به اشتباه اصرار میکرده ام؟ مثل اینکه دم دمای غروب باشد و آدم پشت به خورشید حرکت کند و هر لحظه سایه اش دراز تر شود و جلوی پایش را تاریکتر کند؛ اما از خدا بخواهد که در همان مسیر سایه اش را تیره تر و دراز تر کند. حالا درست که خدا رحم میکند و دعاهای آدم که اشتباهی به جاهای بد پرتاب میشوند را مستجاب نمیکند، ولی واقعا اگر مسیر من همینقدر کج و اشتباه باشد من چه کنم؟ من از کجا بفهمم که دارم درست میروم که هی برای کمک خدا اصرار کنم؟

 

و این دست سوالات من برای همه کارها مگر تمامی دارد؟... ما آدم معمولی ها فقط دلمان را خوش میکنم که وعده داده "الله ولی الذین امنوا یخرجهم من الظلمات الی النور..." من مومنم به همین نفحات و با همین ها زندگی ام را سر میکنم. با همین دلخوشی که "فقد استمسک بالعروة الوثقی" باشم.

  • ۹۴/۰۸/۰۳
  • ساجده ابراهیمی

دیدگاه (۱)

این دومین مطلبی بود که در همین چند دقیقه در مورد اشتباه یا درست بودن مسیر خواندم!
به اضافه صحبت های استادم در مورد جبر و اختیار و انتخاب مسیر سعادت یا شقاوت! نور یا ظلمت!
برای همین هست روزی 10 بار میگوییم اهدنا الصراط المستقیم

خدا این ایام برایمان راه میانبر هم گذاشته
ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاة
نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.