یک ذهن مُشَبَّک

بیدار شدم، به خواب دیدم خود را

یک ذهن مُشَبَّک

بیدار شدم، به خواب دیدم خود را

اتفاقِ ناخوشایند

سه شنبه/ ۳۰ شهریور ۱۳۹۵
بعد از نیم قرن فرصتی هم پیش آمد که کتاب "اتفاق" گلی ترقی را بخوانم. اگر خیلی محترمانه؛نخواهم بگویم که قلم گلی ترقی ته کشیده است، میگویم اقلا باکس او درون من پر شده است. درش را بستم و دیگر تقریبا چیزی نزدیک به محال است که بخواهم دوباره سراغ او بروم. حالا اینکه حدود نیم روز بیشتر طول نکشید که کتاب را تمام کنم، ربطی به جذابیت داستان ندارد و بخاطر تندخوانی من است.
نمی گویم ذهن گلی ترقی در یک جایی از تاریخ گیر کرده ونمیتواند و یا اصلا دلش نمیخواهد که از آن بیرون بیاید، مدلش همین است . این سبک را دوست دارد و من نهایتا میتوانم سراغش نروم. اما همین عدم نوآوری در سبک باعث شده که خواننده ای مثل من ته داستانش را نخوانده بداند و رغبت در او بمیرد.آدم های تکراری، کاراکترهای یک خطی و اضافه،رها کردن داستان زندگی یک کاراکتر و جهش بزرگ از سالهای زیادی از زندگی او،ادبیات سیاسی بشدت عوامانه و ... همه از ویژگیهای روایت داستانی ترقی است که حالا دیگر نقطه ضعف شده اند. اگر تابحال میشد لابلای زورق معما آنها را پیچید حالا دیگر دلزدگی به دنبال می اورد. از یک جایی به بعد داستان از دستش بیرون رفته و تند تند روایت میکند تا به تهش برسد.مع الاسف گلی ترقی هنوز هم خیلی عریان فحش سیاسی میدهد و نگاه سیاسی اش عوامانه ست. حالا اگر به زندگی شخصی او ربطش بدهم، (که فی الواقع معتقدم داستانهای او روایت خیلی کاملی از زندگی خودش است) نمیدانم دیگر مثلا کثیف بودن دریا چه ربطی به انقلاب سیاسی دارد؟ مردم بعد از انقلاب هنوز هم در نظر او بی فرهنگتر و نفهم ترند. زحمت استفاده از استعاره هم به خودش نمیدهد.
علاقه ای به روایت_بخوانید دیدن_ آدمهای غیر محدوده شمیران ندارد. بقیه یک مشت احمقند که نفهمیدند چرا انقلاب کردند و حالیشان نبود این حکومت چقدر گل و بلبل بوده. 
خلاصه کنم این نوشته شتابزده را، تز داستانهای او از یک خط بیشتر نمیشود و اگر تا قبل میگفتم مدلش این است، حالا میگویم او برای بیرون امدن از این پوسته، ناتوان است.
  • ۹۵/۰۶/۳۰
  • ساجده ابراهیمی