یک ذهن مُشَبَّک

بیدار شدم، به خواب دیدم خود را

یک ذهن مُشَبَّک

بیدار شدم، به خواب دیدم خود را

سازه های فاعل، آدمهای مفعول

سه شنبه/ ۹ آذر ۱۳۹۵
در به در دنبال نمازخانه "چارسو" میگشتم. یک گوشه دوری، جایی که قرار نباشد خیلی جایی اشغال کند دو تا در شیشه ای زده بودند بهم. حتی یک تیکه موکت یا فرش هم نداشت. روی همان کفِ نرم سالن، چندتا سجاده رو به قبله انداخته بودند. کفشهایت هم باید کنار دستت میگذاشتی چون جاکفشی در کار نبود. قبله هم رو به شیشه هایی بود که از پشت آن چراغهای همیشه روشن تهران مدام به تو چشمک میزد. رو به شهر و تمدن نماز خواندم. بدبختانه باید قبول کنیم که ما ناتوان بوده ایم برای اینکه چیزی را با خودمان تطبیق بدهیم، حتی اگر آن چیز، سازه هایمان باشند. سازه های ما دیگر  برای مردم متدین ساخته نمیشوند. اصلا قرار نیست خودشان را با آنها وفق بدهند. این مردم هستند که باید با آنها همراه شوند. چارسو فقط نمونه کوچکی از این هیولاهای آدم فریب و دین‌خوار است.
  • ۹۵/۰۹/۰۹
  • ساجده ابراهیمی