یک ذهن مُشَبَّک

بیدار شدم، به خواب دیدم خود را

یک ذهن مُشَبَّک

بیدار شدم، به خواب دیدم خود را

خودآزاری

جمعه/ ۸ بهمن ۱۳۹۵

من یک خودآزار واقعی هستم. تلگرامم را بسته ام تا از خبرهای پلاسکو دور باشم. اما رفته ام اینستاگرام، پیج شهدای آتش نشان را پیدا میکنم و تک تک پست هایشان را دوره میکنم. الان حالم چطور است؟ باید بروم یک نفر را بیدار کنم که مرا ببرد دکتر چون پنج دقیقه است ک نتوانسته ام نفس عمیق بکشم و احساس میکنم قلبم دارد سوراخ میشود.

فکر عجیب مرگ دارد مغزم را به انحطاط میکشد. اما چیزی که همه ی وجودم از آن ترسیده، بجا ماندن اثری از ماست. همین صفحه هایی که داریم، همین حرفهایی که از روی خوشی یا ناخوشی زده ایم و ثبت کرده ایم. همه این حرفها، واکنش ها، عکس ها و هرچه که هست از ما میماند و خیلی بد در معرض قضاوت میمانیم. حرف بدی که زده ایم را کسی میخواند و تا هرچندسال که اینجا باشد احتمال خواندنش هست و ماتاخر هایی که به روحمان میرسد.

شانس بیاوریم قبل مرگمان همه اینها را پاک کنیم. آن دنیا که رفتیم، چیزهایی دیدیم که از ما ثبت شده درحالیکه یادمان نبوده، آنموقع چه کنیم...

  • ۹۵/۱۱/۰۸
  • ساجده ابراهیمی