یک ذهن مُشَبَّک

بیدار شدم، به خواب دیدم خود را

یک ذهن مُشَبَّک

بیدار شدم، به خواب دیدم خود را

۱ مطلب در دی ۱۳۹۳ ثبت شده است

مرثیه ای بر تحــدید اندیشه

پنجشنبه/ ۱۸ دی ۱۳۹۳

به مناسبت  بازخوانی آثاری از شهید محمدباقر صدر و نقش و اثر گذاری عمیق او در حقوق اسلامی، یادی میکنم از خواهر شهیده اش، بنت الهدی. و این یادآوری چقدر مناسب حال این روزهایم است که بین زنانگی و انقلابی بودن، گیر کرده ام. بنت الهدی صدر را دورادور میشناسم.. دختری که خودش را وقف زنان عرب میکند و در شرایط سخت آن روزهای عراق و حکومت سفاک صدام، دست به تاسیس مدرسه و نوشتن آثاری برای زنان میزند.اما رژیم بعث تاب نمی آورد..پس از شکنجه و شهادت برادرش، او را هم به شهادت میرساند. از صدام پرسیدند چرا بنت الهدی را کشتی؟ گفت : اشتباه بزرگ یزید این بود که  گذاشت زینب پس از حسین، زنده بماند. من نمیخواستم این اشتباه دوباره تکرار شود! همین حرف خود مصدقی است بر زینب وار بودن این بانوی بزرگوار.

 

اسم چند کتاب او را یادداشت میکنم و زودتر از موعد جلسه ام، از خانه راه می افتم تا سری هم به انقلاب بزنم. جست و جوی اینترنتی میگفت که سراغ کتاب بلندیهای مکه اش را باید از کتابفروشی کیهان بگیرم. فروشنده میگوید کتابش خیلی قدیمی است و دیگر چاپ نمیشود! یک کتاب دیگرش، {مجموعه داستان، تولد دوباره} را برایم پیدا میکند و با حالت نیمچه تمسخر میگوید: داستانهاش خیلی عوام پسندانه ست. بنظرش اهمیتی نمیدهم.

حالا باید جست و جویم از کتابفروشی ها شروع شود. وارد هر مغازه که میشوم و اسم بنت الهدی صدر می آورم، با تعجب اسمش را دوباره میپرسند و میگویند نداریم. دو دور راسته انقلاب را میروم و می آیم. حتی به کتابفروشی های قدیمی و دست دوم هم سر میزنم. کلافه شده ام. یک بغض ریز دارد چنگ می اندازد روی گلویم. ویترین بعضی مغازه ها پر است از کتابهایی با موضوع : چگونه زن موفقی باشیم؟ / مردان مریخی، زنان ونوسی/ زن کامل و ...  که همه اگرچه خوب از پس بیان "زن بودن" ات بربیایند، اما بی تردید چیزی به نام درگیری با اندیشه های انقلابی ات، آرمانخواهی بی وقفه ات، حس ادای دین ات به آرمانهای خمینی کبیر، شور ناپایانت برای جهاد و هجرت ، فهم اسلامی درست و پیاده کردنش در مسیر زندگی ،در آنها جایی ندارد... من چه کنم؟ حالا که الگویی از یک زن مسلمان آزاده پیدا کرده ام و برای فهم بیشترش و گرفتن سرمشق دنبال حرفهای مکتوبش میگردم، باید با اینهمه نامهربانی روبرو شوم؟ آخر سر خودم را دلداری میدهم: هرچند در یک حکومت اسلامی زندگی میکنیم، اما به این معنا نیست که از همه ی دغدغه مندانش اثری پیدا کنی..ولو آن آدم یک مسلمان ناب باشد که در این راه به شهادت رسیده...  نمیتوانم فکر نکنم که دختر مسلمان ما را از داشتن آثار زنانی مسلمان محروم میکنند و در قبال هر حرفی که بوی مجاهده میدهد، به آنها انگ فمنیست میزنند...  برایم سخت است بپذیرم که خیلی نرم نرمک و خوش خوشان دارند روی تمامی حس های ناب زنانگی ات که میتواند نقطه پرش ات باشد، پا میگذارند و ما باید به بحث و جدلهایی بی فایده با مردانی که "تنها" وظیفه زن را آشپزی و خوب شوهر داری میدانند؛ رو بیاوریم. برایم سخت است که بنت الهدی صدر را کسی نمیشناسد اما ریحانه جباری قدیسه خیلی ها شده..مسیح علینژاد لیدر زنان جامعه ای شده که  مسلمان زاده  هستند  و ما برای اینکه بگوییم میشود حجاب داشت،مسلمان بود، ازدواج نکرد، در دیکتاتوری منحوسی مانند عراق ، آنهم دهها سال پیش، زندگی کرد اما صاحب نظر  و اندیشه بود. آزاده  و نوری در دل تاریکی بود.؛ هیچ  خطی از الگوهای نابمان نداریم...هیچ نشانی از آنها در مملکت اسلامی مان، جوری که خیلی دم دست باشد، نداریم...

 

ناگفته نگذارم که  ناراحتی ام با گفتن این جمله از طرف  سادات موسوی عزیزم که بروم بنیاد صدرا بلکن بتوانم آنجا نوشته هایشان را پیدا کنم، کمی فروکش میکند...

  • ساجده ابراهیمی