یک ذهن مُشَبَّک

بیدار شدم، به خواب دیدم خود را

یک ذهن مُشَبَّک

بیدار شدم، به خواب دیدم خود را

۱ مطلب در مهر ۱۳۹۳ ثبت شده است

دور سر خود میچرخم

دوشنبه/ ۱۴ مهر ۱۳۹۳

اپیزود اول

 

الهه دوست خاله ام را میشناسم. از آن آدمهایی که معصومیت در چهره اش موج میزند و آدم میتواند روی خوب بودنش قسم بخورد.از یک خانواده مظلوم و محتاج که چند خواهر بزرگتر داشت که ازدواج نکرده بودند. خودش پارسال عروس شد و الان بچه تو راهی دارد. شوهرش همان پارسال اعتراف کرده که الهه را نمیخواهد و انقدر اذیتش میکند تا خودش مهرش را ببخشد و‌برود.چند ماهی هم هست که زن دوم گرفته.گفته بچه که بدنیا آمد، میبرم میدهم زن دوم بزرگش کند. الهه دم نمیزند.بیصدا میسوزد.خانواده اش مظلومند و کاری نمیتوانند بکنند.دایی هایش گفته اند مهریه اش را اجرا میگذارند.

اپیزود دوم

آقای نون را دورادور بواسطه رفت و آمدی که داشته ایم، میشناسم. از معدود مردهایی که بنظرم میشد رویش حساب باز کرد.خانومش زنگ زده به مادرم و گفته که آقای نون چندسال است زندگی را زهرمارشان کرده و با زن دیگری در ارتباط است. اواخر گفته که : یا بریم توافقی طلاقت بدم یا کاری میکنم که خودت بری. خانوم آقای نون، دستش به جایی بند نیست. ترس دارد قضیه را با خانواده و اقوامش مطرح کند.نگران پسر نوجوان و دختر کوچکش هم هست.

اپیزود سوم

سرم به دوران افتاده. دلم خون الهه است بعد از طلاق و جدایی از فرزندش و اینکه سرنوشتی به مراتب سیاه تر از هم نوعانش در انتظارش خواهد بود چون خانواده های مظلوم، انگار سرنوشت حتمیشان رنج کشیدن است. در تعجبم از آقای نون که چرا با داشتن زن و فرزندانی به این خوبی و وضع زندگی نسبتا خوب چنین کاری میکند.ایضا برای خانومش خیلی ناراحتم که او هم در صورت جدایی وضعیتی بهتر از الهه نخواهد داشت.

زنی را تا بحال ندیده ام که بگوید قرآن نعوذبالله اشتباه میگوید که مرد میتواند چهارزن بگیرد. هرکس اعتراضی داشته، به همین عدم برقراری عدالت است.به همین به ذلت کشانده شدن زن اول اعتراض دارد.به فرهنگ سخیف تهدید به طلاق اعتراض دارد... این خود مردها هستند که انگار جا را برای زن اول تنگ میبینند.

  • ساجده ابراهیمی