دینداری به سبک شخص ثالث
سه شنبه/ ۹ تیر ۱۳۹۴
+ نه....ببین از این مذهبیا نیست. ولی اینجوریه که میگه من نماز و روزه مو دارم, اما مشروبمم میخورم, مهمونیای قاطیمم میرم. چون بنظرم اینا گناه نیست.
[ از خلال مکالمات شنیده شده در مترو]
- ۰۹ تیر ۹۴ ، ۲۰:۲۲
+ نه....ببین از این مذهبیا نیست. ولی اینجوریه که میگه من نماز و روزه مو دارم, اما مشروبمم میخورم, مهمونیای قاطیمم میرم. چون بنظرم اینا گناه نیست.
[ از خلال مکالمات شنیده شده در مترو]
+خواب دیدم مُردم. خاکم کرده بودن. همه کم کم داشتن میرفتن. قشنگ اینو میفهمیدم که دارم تنها میشم. بعد رفتن همه، از چند طرف مارهای سیاه اومدن سراغم. می پیچیدن به دست و پام.سیاه و کلفت و زشت بودن. جیغ می زدم. اومدم که بلندبشم، سرم خورد به سنگ لحد و دوباره افتادم. انقدر جیغ زدم که از خواب پریدم.
_...[بغض]
براش مینویسم:
”اما با همه این اوصاف، زندگی همیشه حرفایی برای گفتن داره“
send رو که میزنم به این فکر میکنم که اصلا زنده گی حرف شنیدنی داره؟
از مجموعه دیالوگهای ذهنی