یک ذهن مُشَبَّک

بیدار شدم، به خواب دیدم خود را

یک ذهن مُشَبَّک

بیدار شدم، به خواب دیدم خود را

از شوی آرایش تا کف خیابان

پنجشنبه/ ۱ مرداد ۱۳۹۴

امروز سه نفری، بدو بدو خودمان را به «سالن زیباییِ شایسته نو» رساندیم تا از «شوی عروس» جا نمانیم.قاعدتا هر دختری چندماه قبل عروسی اش درباره همه چیز حتی آرایش صورتش هم باید استرس داشته باشد و از هیچ شوی عروسی غافل نشود. پیشنهاد رفتنش هم از سمت آدمی مثل من که به عمرش از این چیزها ندیده و حتی ثانیه ای هم به آن فکر نکرده، محض تجربه هم که شده، رد نمیشود!

تمام مدت با فکی که روی زمین سابیده میشد به دم و دستگاه و تشکیلات و کارمندان و علی الخصوص عروس های معذبی که عالم و آدم درباره نوع لباس و آرایششان نظر میدادند یا صاف توی رویشان میگفتند آرایشت افتضاح است و یا مدام عکس قبل آرایش عروس  را نگاه می کردند و با نوچ نوچ های بلند عروس را از قیافه نداشتنش مطمئن میکردند ... نگاه میکردم. 

بعد که لیست قیمت های سالن و آتلیه را شنیدم و بنظرم معقول بود ، یاد بحث های دیروزمان افتادم. آقایان محترمی، به جد معتقد بودند که «مبل» کالای تزیینی است و میتوان برای خانه مبل نخرید.حتی کف سرامیک خانه را هم میشود موکت کرد برای نشستن. حالا در مقابل این هزینه ها چه نگرشی خواهندداشت؟

 

اینکه چقدر موازین اسلامی و شرعی و ... در عروسی ها رعایت میشود را کلا کاری ندارم.

همه اش به آن چندملیون پولی که برای یک شب، برای یک آرایش، یک ماشین و ... خرج میشود و آن چندین هزار نفری که شبها زیر پل میخوابند، توی شوش ومولوی وول میخورند و از گرسنگی به همدیگر هم رحم نمی کنند فکر میکنم.

به آن خانوم شریفی فکر میکنم که لنگ دو ملیون بود که دختر پنج سال عقدش رابفرستد خانه شوهر.

 

ما با اینهمه ادعای مسلمانی و این اعمال وقیحانه، به درد زیر گل رفتن هم نمیخوریم..

امان از حزب اللهیِ تجملاتی...

اصلا این دوتا واژه کنار هم معنا ندارند. یکجوری متناقضند که آدم از شدت تناقض دلش بهم میخورد. هرجا هم تناقض بود، فساد از همانجا بیرون میزند...

 

پ ن: قبلا فکر میکردم بیوتی سالون یک اسم مکان و فقط برامعرفی تو کتابهای خارجیه. اما امروز کلا دریچه دیدم به هر نوع مکان آرایش! عوض شد. خدا خیر دهاد مسوول شایسته نو را که ما را با ابعاد مختلف این دنیا آشنا نمود و تصاویر ذهنیمان را عینیت بخشید! همانا!

 

  • ۹۴/۰۵/۰۱
  • ساجده ابراهیمی