یک ذهن مُشَبَّک

بیدار شدم، به خواب دیدم خود را

یک ذهن مُشَبَّک

بیدار شدم، به خواب دیدم خود را

۳ مطلب در شهریور ۱۳۹۴ ثبت شده است

دنیای دیو و ددها

شنبه/ ۲۸ شهریور ۱۳۹۴

 

گفت که دیوانه نه ای، لایق این خانه نه ای

 

اپیزود اول:

یکی از آن مستندهای نصفه شبی شبکه چهار است که یحتمل روی هم رفته به تعداد انگشتان دست بیشتر بیننده ندارد. موضوعش انرژی در کره زمین است. با دادن چند آمار ساده و چند فکت، آدم را متوجه خطر چندسال آینده میکند:

جمعیت طبقه متوسط چین در حال حاضر 120 میلیون نفر است. هر فرد متوسط چینی 3/1 یک آمریکایی متوسط مصرف انرژی دارد. تا سال 2050 جمعیت متوسط چین به 600 میلیون نفر میرسد که در آن زمان هر چینی متوسط به اندازه یک آمریکایی متوسط انرژی برای زیست لازم دارد و این درحالی است که انرژی کره زمین در سال 2050 ذیگر کفاف آنهمه ادم را نخواهد داد.

 

خب، تا اینجای کار، مستند هدف خود را به خوبی دنبال کرده و مخاطب را در هول و هراس نابودی انرژی و کم شدن رفاه، انداخته است. مخاطب با نگرانی مستند را دنبال میکند تا بلکن راه حلی برای این خطر بزرگ پیدا کند.

نگران نباشید. علم و فناوری در حال تولید ابزارهایی است که تولید انرژی را هم تا آن زمان چندبرابر کند. رفاه شما هیچ گونه به خطر نخواهد افتاد. بلکه وعده "بهشت زمینی" همچنان سر جای خود استوار است و رفاه بیشتر شما نیز تامین خواهد شد.

حالا بیننده نگران، میتواند نفس آسوده ای بکشد و با خیال راحت کنترل را بردارد و شبکه ها را بچرخاند.

 

اپیزود دوم:

در اثر گرم شدن کره زمین و آب شدن یخ های قطب شمال و جنوب، همچنین سوراخ شدن لایه ی اوزون، زندگی خرس های قطبی در معرض خطر است و تا چند سال آینده احتمال انقراض نسل آنها وجود دارد.

 

این خبری بود که چندماه پیش چند رسانه خارجی به آن پرداختند. به همراه تفسیر و تحلیل های زیادی از صاحب نظران.

 

اپیزود سوم:

همین تابستان حاضر، چندین بارندگی شدید در تهران و اطراف آن، منجر به بروز سیل و کشته شدن چند نفری شد که به احتمال صددرصد، هرگز گمان نمی کرده اند مرگی اینچنین برایشان رقم خورده باشد.اخبار در یکی از خبرهای فرعی ذیل همین موضوع، اشاره میکند که:

دخالت بیش از حد در طبیعت و ساخت و سازهای بی رویه منجر به سست شدن خاک و از بین رفتن بنیه آن و در نهایت بروز چنین اتفاقاتی شده است.

 

 

 

خب میدانید، تا وقتی در پس این اتفاقات، هنوز "انسان" بعنوان متهم ردیف اول محکوم نشده است، هیچ وقت راهکاری برای حل آنها پیدا نمیشود. در جهان کنونی که سرشار از علم و تکنولوژی است و ما داریم با شتاب به سمت "بهشت زمینی" خیز برمیداریم، اساسا پرسش از "چرایی رفاه" و حد و اندازه آن، سوالی بی مورد و خارج از چهارچوب بنظر میرسد. چرا که رفاه یکی از عناصر اصلی زیست در این دنیا و در واقع قوی ترین مخدری است که انسان غربی-شرقی را سرپا نگه داشته است، و از هرگونه پرسش درباره سرانجام نهایی جهان، غافل کرده است.

حرص و ولع بی ته انسان مدرن، تبعاتی به دنبال دارد که با همان هدف "رفاه" قابل توجیه است:

ما به رفاه بیشتر احتیاج داریم، بنابراین مجازیم در طبیعت دخالت کنیم. دستکاری اش کنیم و آنچه که میخواهیم را برداشت کنیم. این من انسان هستم که تدبیر میکنم و چنین حقی را دارم.

در نگاه غربی این جواز دخالت، یک جور توجیه میشود، با اسم دلفریب "اومانیست". و در نگاه دینی هم تفسیر نودینداران آن را ذیل آیه مقدس " سخر لکم..." توجیه میکند. اما بدون اینکه پرسش از "چرایی خلقت انسان "مطرح باشد.[خب البته که از انسان غربی که هنوز داروینیسم بنیاد فکری اش را شکل میدهد توقعی نیست. اما انصافا نادیده گرفتن نگاه دینی به تاریخ از سوی دیندارانی که دنبال توجیه رفاه هستند به مقدار زیادی حرص آفرین است.]

 

مبنا و محور دیدن "خود" و جواز دخالت پیدا کردن برای تصرف همه جوره در طبیعت،و بعد طی مسیرهای اشتباه تر برای جبران خرابی ها، نتایجی چون اتفاقات بالا به دنبال می آورد.

انرژی کم میشود؟ خب بشود‍! علم جایگرینش را پیدا میکند. چه نیازی است که من سبک زندگی خودم را تغییر بدهم و کمتر مصرف کنم؟ چرا باید به رفاه خودم خلل وارد کنم؟

خرس های قطبی نابود میشوند؟ دلمان میسوزد. ولی ما نمیتوانیم از دست اندازی و خرابکاری مان در طبیعت دست برداریم و به گرم تر شدن کره زمین کمک نکنیم.

سیل در کلانشهری مثل تهران آدمها را میکشد؟ خب مسوولان مربوطه یک فکری بکنند. ما نمیتوانیم از ساختن خانه ای زیبا در دل طبیعت چشم بپوشیم.

باید طی همین سالهای اخیر شاهد اتفاقات بدتری باشیم که به دنبال زیاده خواهی و حرص و ولع سیر نشدنی ما می آیند و با این لایف استایل، هیچ گریزی هم از آنها نیست. و این همان دنیایی است که خودمان خواسته ایم و یا اگر زیرش را هم امضا نکرده ایم، تلویحا به ان رضایت داده ایم.

 

*این نوشته خیلی بی سر و ته و از روی خستگی ست. خدا عمر و حوصله بدهد تا بیایم منظمش کنم.

  • ۲۸ شهریور ۹۴ ، ۲۳:۲۷
  • ساجده ابراهیمی

گارانتی های بی مصرف

دوشنبه/ ۲۳ شهریور ۱۳۹۴

ماشین لباسشویی ما "هوور" است. چندین سال است که بی آزار کارش را درست انجام میدهد تا اینکه چند وقتیست عیبی پیدا کرده. به نمایندگی اش زنگ زدیم؛ به یک ساعت نکشیده تعمیرکار آمد خانه و چون تعمیرش مستلزم حضورش در کارخانه بود، دوساعت بعد ماشین فرستادند و خود کارگرها ماشین لباسشویی را حمل کردند و بردند.

 

ال سی دی ما "ال جی" است. صفحه مانیتورش خط افتاده بود و موقع نمایش برنامه ها،رنگی میشد. مدت زیادی از گارانتی اش گذشته بود.اما وقتی تماس گرفتیم سرویسکار آمد و بدون دریافت هیچ هزینه ای تحت عنوان "ایاب و ذهاب" و یا هرچیز دیگر، تستش کرد و مشکلش را گفت.

 

یخچال ما یک مارک ایرانی البته غیر معروف است. از همان روز تحویل خراب بود و شرکت هیچ جوره زیر بار تعویضش نرفت. در مدت یک سال، سه بار نیاز به تعمیر اساسی و در نهایت تعویض موتور پیدا کرد. هر سه بار، حمل یخچال از راه پله ها و بردنش تا شرکت برعهده خودمان بود. تعمیرهایی که به ظاهر هم هیچ فایده ای نداشتند.

 

 

اینها تجربیات خانه ما است. اگر نحوه کارکرد جاروبرقی زیمنس  فعلیمان را در مقابل پارس خزر قبلی و گوشی جی ال ایکس مامان را در برابر سامسونگ های چینی  و... نادیده بگیریم، در مجموع حتی رضایت نسبی از کالای ایرانی نداریم. خب اگرچه که سالهای اخیر اجناس بهتری راهی بازار شده اند، اما معضل اصلی و گریبانگیر ما با محصولات ایرانی، خدمات پس از فروش آنهاست. نحوه برخورد نامناسب از پشت تلفن حتی، عدم احترام به حقوق مشتری و مشتری مداری، دریافت هزینه گزاف درحالیکه مدت زمان گارانتی به پایان نرسیده و ... همگی مشکلات و موانع سر راه ما برای خرید جنس ایرانی هستند.خب اگرچه که گفتن این حرف را دوست ندارم، اما بنظرم صحبت حضرت آقا درباره خرید کالای ایرانی،  یک مساله یکطرفه نیست. یعنی فقط این من خریدار نیستم که ملزم به خرید باشم در حالیکه تولیدکننده هیچ مسولیتی در قبال کیفیت کالایش پذیرا نباشد. تا وقتی احساس مسولیت در تولیدکننده ایجاد نشده باشد، خرید کالایش ممکن است منجر به تقویت این شبهه شود که همه جوره کالایش مشتری دارد و به تولید بیشتر با کیفیت افتضاح تر رو بیاورد؛ بدون تضمین خدمات و تامین قطعات. بدون دادن گارانتی ای که خیال مشتری بابت آن آسوده باشد. طبعا من هم ایرانی هستم و غیرت ملی و علاقه ام به بهبود اوضاع کارگران، موجب عذاب وجدان هنگام خرید کالای خارجی میشود. اما آنقدر خودم را برای خرید کالاهای سنگین و لوازم ضروری آشپزخانه موظف نمیدانم.

خب کالاهای ایرانی خوب دیگری هم هستند که با نمونه های خارجی اگر برابری نکنند، حداقل توقع را برای نوع خودشان برآورده میکنند. گارانتی داشتن یا نداشتن آنها هم چندان مهم نیست.از همین نمونه، محصولات بهداشتی "سینره" هستند. میتوان فرش شدن را بعد از مصرف آنها به راحتی تجربه کرد :)

 

  • ۲۳ شهریور ۹۴ ، ۱۷:۵۹
  • ساجده ابراهیمی

خط خطی بازی

يكشنبه/ ۲۲ شهریور ۱۳۹۴

زندگی ما گره خورده با بی اعتمادی. با تردید مدام. شک های بی وقفه نسبت به تمام موضوعات پیرامونمان. موضوعات کوچک مثل شک به موجودی کارت شارژ مترو تا تردید به دوست داشته شدن هایمان توسط آدم های اطرافمان.

این زندگی خیلی لعنتی است.

وقتی آدم های دورو برمان جسارت و توانایی این را ندارند که ما را نسبت به موضوعاتی که به آنها مربوط است مطمئن کنند؛پس چه ارزشی برای دوستی با آنها و دوست داشتنشان میتوان قائل شد؟

حق طبیعی ماست که درباره احساسات پیرامونمان اطمینان خاطر داشته باشیم. باید بدانیم موضع آدم ها نسبت به ما چیست؟ دوستمان دارند یا از ما متنفرند؟ چیزی بینابین وجود ندارد. نمی شود کسی بگوید "من سالهاست شما را میشناسم ولی هیچ نظری درباره تان ندارم." ممکن نیست که همه انقدر احساسات پادرهوایی نسبت به ما داشته باشند.چرا ذره ای امنیت روانی به یکدیگر هدیه نمی دهیم؟ چرا خاطر همدیگر را جمع نمیکنیم که دوست داریم و میخواهیم دوست داشته شویم تا با آسودگی به کارهایمان برسیم؟

این اسمش توقع نیست. چرا که در وجود من و خیلی های دیگر هیچگونه "توقعی" برای دوست داشته شدن و احترام گذاشتن وجود ندارد. یک تکلیف متقابل است. مگر نه اینکه حق و تکلیف لزوما توامند؟

 

گاهی آنقدر از اینهمه احساسات پادرهوا خسته میشوم که حس میکنم هیچوقت روز بعدی فرا نخواهد رسید. اما حالا که میخواهم تصمیم های مهم بگیرم, باید آدمهای پادرهوا را هم کنار بگذارم. حتی دوستی 12 ساله که احساسش به من مبهم است. دوستی که باهم روزهای زیادی خندیده ایم اما حالا  خودش را از زندگی ام گم و گور کرده.

خط خطی بازی جدید زندگی ام شروع میشود و چقدر باید در دلم شیون به پا کنم برای خط خورندگان؟ خوبی اش اینست که وقتی مرده ای را دفن میکنم، امکان نبش قبرش را از خودم سلب میکنم.

 

باید به زندگی ام برسم.

 

ماده شیر از قلمرو گریخت

 

  • ۲۲ شهریور ۹۴ ، ۲۰:۴۵
  • ساجده ابراهیمی