یک ذهن مُشَبَّک

بیدار شدم، به خواب دیدم خود را

یک ذهن مُشَبَّک

بیدار شدم، به خواب دیدم خود را

به بهانه نشریه خط حزب الله

جمعه/ ۹ مرداد ۱۳۹۴

با طراح و گرافیست سایت khamenei.ir در اعتکاف آشنا شدم. اسمش را که پرسیدم، برایم آشنا نبود. گفت «نمیخواهم کسی بداند، بخاطر همین کمتر جایی میگویم.»

اما مساله ناآشنا بودن اسمش برای من جور دیگری جالب بود. البته که او طراح لگوی فلان جشنواره معروف هم بوده و خیلی کارهای شناخته شده ی دیگری هم در کارنامه اش هست؛ اما هیچ صفحه اینستاگرامی ندارد که خودش را در بیوگرافی آن طراح فلان سایت معرفی کند. هیچ شبکه اجتماعی‌ای ندارد که همه در آنجا او را با کارهای معروفش بشناسند و هرجا کم آورد از کارش مایه بگذارد.شماره اش هم در دسترس است و به راحتی و بدون اداهای مختلف وقت نداشتن، جواب همه را می دهد لابد. اصلا شغل اصلی اش معلمی است و برای اینکه روزهای آخر سال تحصیلی مدیون دانش آموزانش نشود، روز دوم اعتکاف چندساعتی میرود سرکلاسش و برمیگردد.

خبر نشریه خط حزب الله را که شنیدم، فکر کرده بودم که خب از همین آدمها، آدم های به ظاهر معمولی، همین کارهای بزرگ و ایده های جالب سر میزند. آدم هایی که واقعا برای خدا کار میکنند. آدم هایی که با کار در خبرگزاری های معروف و غیر معروف شخص پرست نشده اند؛ مواضع خود را داد نمی زنند و گمنام طور کار میکنند.

اینجوری است که آدم دوست دارد از شبکه های مجازی، جایی که بیشتر آدم ها کارهای کرده و نکرده شان را داد میزنند دور شود. دور شود تا بتواند همین آدم معمولی های اطرافش را که کارهای بزرگ و خوب میکنند بشناسد.

 

 

  • ۹۴/۰۵/۰۹
  • ساجده ابراهیمی