یک ذهن مُشَبَّک

بیدار شدم، به خواب دیدم خود را

یک ذهن مُشَبَّک

بیدار شدم، به خواب دیدم خود را

مهارناپذیر

سه شنبه/ ۲۸ مهر ۱۳۹۴

وسطهای خیابان خیام شمالی است؛باربر چرخش را انداخته وسط خیابان و در جهت مخالف همه ماشینها حرکت میکند. ماشینهای جلویی با دیدن او مجبور میشوند بکوبند روی ترمز و مسیر خود را عوض کنند و با بوق های ممتد عصبانیت خود را به او نشان بدهند. بعید میدانم، اما ممکن است کسی خیرخواه یا عصبانی از ماشین پیاده شود و او را متوجه کار اشتباهش بکند. کار اشتباهی که یقین دارم به آن واقف است. اگرنه ان لبخند زشت و دیوانه وار را روی لب نمیداشت. لبخندی که نشان از رضایت او بعد از آزار راننده ها دارد. او شاید مجبور شود قبل از رسیدن به مقصدش، از ترس جان خودش هم که شده مسیرش را کج کند و برود از پیاده رو یا لاین کندرو برود. بهر صورت، اگر حرکت خلاف جهت و آزار دهنده او با هیچ تذکری متوقف نشود، خودش و چرخ شکسته اش قدرت چندانی برای مقاومت ندارند و نمیتوانند در برابر تصادف با یکی از همان ماشینها مقاومتی نشان دهند.

 

فرض کنیم یک کامیون یا ماشین سنگین دیگری در همین خیابان یکطرفه، از وسط و در خلاف جهت و با سرعت بالایی حرکت میکند. تصور عواقب آن هم وحشتناک است! اینجا ماشینهای دیگر فقط بجز اینکه راهشان را کج کنند و خودشان را از مرگ حتمی نجات دهند، کار دیگری از دستشان برمی آید؟ با توجه به آن سرعت و عظمت، کسی میتواند او را نگه دارد و مانع از کارش شود؟ نهایتا ممکن است با دستور پلیس و توقف اجباری آن و جریمه کردنش، یا نهایتا چندماه حبس و جرم انگاری برای کارش، همه چیز فیصله پیدا کند.

 

میخواهم بگویم؛ اگر عامل و انگیزه درونی راننده برای پرهیز از خلاف و به خطر انداختن دیگران وجود نداشته باشد، "قدرت" همین اندازه خطرناک است و بی مهار. قدرت بند و لگام نمیپذیرد. عقوبت هم برای کسی که وجدان درونی ندارد، ایجاد انگیزه نمیکند. پس واقعا چه چیزی میتواند جان شهروندان و عاقبت مملکت انها را در برابر آدمی که شایستگی قدرت را نداشته، اما در جایگاه آن قرار گرفته؛ حفظ کند؟

  • ۹۴/۰۷/۲۸
  • ساجده ابراهیمی

دیدگاه (۰)

نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.